مردی کوچک
با پیکر پاره پاره، مردی کوچک بر خاست ز گهواره، مردی کوچک حلقوم لطیف، تیر، دستی نامرد اندوه، عطش، شراره، مردی کوچک از حنجر زخم خوردهاش می افشاند
شاعر: فاطمه سالاروند
با پیکر پاره پاره، مردی کوچک
بر خاست ز گهواره، مردی کوچک
حلقوم لطیف، تیر، دستی نامرد
اندوه، عطش، شراره، مردی کوچک
از حنجر زخم خوردهاش می افشاند
بر خاک گل و ستاره مردی کوچک
تا آبی عشق، تا فراسوی زمین
میرفت به یک اشاره ، مردی کوچک
میکرد حضور روشن فردا را
با چشم یقین، نظاره، مردی کوچک
با قلب شکسته، زیر لب، میگویم:
کی زاده شود، دوباره مردی کوچک
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}